روايت فداكاري براي تپيدن يك «قلب»

به خبرنامه تخصصي پزشكي و سلامت خوش آمديد

روايت فداكاري براي تپيدن يك «قلب»

۲۱ بازديد

راننده آمبولانس وحشت زده به بيرون نگاه كرد. لاستيك پنچر شده بود و زماني براي تعمير آن وجود نداشت. قلب ، روي يخ و محافظان استراحت مي كند ، بايد روي سينه دختر بنشيند و تا آنجا كه ممكن است تپش كند. زمان طلايي تر از هميشه بود و حتي يك ثانيه هدر رفتن مي …

روايت فداكاري براي تپيدن يك «قلب» https://titr-news.ir/2021/09/روايت-فداكاري-براي-تپيدن-يك-قلب/ Sat, 25 Sep 2021 15:16:21 0000 اجتماعي https://titr-news.ir/2021/09/روايت-فداكاري-براي-تپيدن-يك-قلب/ راننده آمبولانس وحشت زده به بيرون نگاه كرد. لاستيك پنچر شده بود و زماني براي تعمير آن وجود نداشت. قلب ، روي يخ و محافظان استراحت مي كند ، بايد روي سينه دختر بنشيند و تا آنجا كه ممكن است تپش كند. زمان طلايي تر از هميشه بود و حتي يك ثانيه هدر رفتن مي …

راننده آمبولانس وحشت زده به بيرون نگاه كرد. لاستيك پنچر شده بود و زماني براي تعمير آن وجود نداشت. قلب ، روي يخ و محافظان استراحت مي كند ، بايد روي سينه دختر بنشيند و تا آنجا كه ممكن است تپش كند. زمان طلايي تر از هميشه بود و حتي يك ثانيه هدر رفتن مي تواند همه چيز را خراب كند. چيزي از آن بر نمي آمد. پزشكان و پرستاران به خيابان ها آمدند تا بتوانند مأموريت خود را با كمك وسيله نقليه بدون سرنشين انساني به پايان برسانند ، اما حيف شد كه وسايل نقليه به همان اندازه كه ساعت كار مي كرد بي دقتي از آن عبور مي كردند.

به گزارش تيتر نيوز ، در همان زمان “مهدي حسين زاده” كه صداي آمبولانس را شنيد و مشكل فني را مشاهده كرد ، به بيرون از فروشگاه نگاه كرد. قلبش براي لحظه اي لرزيد و چيزي از ذهنش گذشت كه داستان يك قرباني كامل را بيان مي كرد.

به گزارش روابط عمومي انجمن اهداي اعضاي ايران ، مصاحبه اي با مهدي حسين زاده ، راننده اي كه به دليل نقص آمبولانس به كمك گيرنده كمك كرده بود به گيرنده برسد ، تنظيم شده است كه در زير مي خوانيد:

– چه شد كه متوجه مشكل فني آمبولانس شديد و تصميم گرفتيد به كمك آنها برويد؟

من در مغازه ام نشسته بودم كه صداي آمبولانس را شنيدم. احساسي به من گفت كه مشكلي در آمبولانس وجود دارد و وقتي جلوي مغازه مان ايستادم ، راننده دكتر را داخل آمبولانس ديدم. خارج از ماشين سپس دكتر را ديدم كه براي خريد ماشين ديگر از جاده مي رود. فكر كردم بيماري در ماشين است و فكر كردم شايد او بتواند به من كمك كند. بيرون رفتم و متوجه شدم در آمبولانس قلبي وجود دارد كه بايد داده شود و به خواست خدا من آنجا هستم. ماشينم را برگرداندم و راهي بيمارستان شدم.

كي را در آمبولانس قلب ديديد؟

دكتر آمبولانس به من گفت قلبي در ماشين وجود دارد كه بايد به سرعت به بيمارستان منتقل شود. در طول راه ، پزشك گفت كه براي بيمار حكم اعدام وجود دارد كه بايد چند ثانيه منتظر پيوند بماند. من پرواز بلد نبودم ، تا آنجا كه ممكن بود به بيمارستان رفتم. در اين مرحله ، من فقط دعا مي كنم تا زماني كه بيمار منتظر انتقال خوب است ، در اسرع وقت به بيمارستان بروم و به چيز ديگري فكر نكنم. فقط مردي كه روي تخت بيمارستان بود روي ذهنم بود.

– وقتي متوجه شديد كه اين قلب در سينه نوزاد قرار گرفته است ، چه احساسي داشتيد؟

بعد از ترك بيمارستان احساس بهتري داشتم. احساس مي كردم كاري را انجام داده ام كه خدا را خوشحال مي كند و قبلاً چنين حسي را تجربه نكرده بودم. احساس كردم خدا كنارم نشسته است.
وقتي امروز متوجه شدم قلب يك دختر كوچك است و تصاوير را ديدم ، همان احساس دوباره زنده شد. فكر مي كنم خدا چقدر من را دوست داشت كه اجازه داد در اين كار خوب شركت كنم.

– واكنش اطرافيان شما چگونه بود؟

مادرم خيلي به اين چيزها اعتقاد داشت و به همين دليل ماجرا را برايش تعريف كردم. من هيچ كاري نكردم و البته همه در جاي من همين كار را مي كردند. اگر خدا بخواهد اتفاقي بيفتد ، مطمئناً اتفاق مي افتد و اكنون من بسيار خوشحالم كه دختر درست مي گويد. خداوند ياور را بيامرزد و با خانواده اش صبور باشد.

– آيا با بودجه ارگانيك آشنا هستيد؟

من شنيده ام كه كمك اعضاي بدن از افرادي است كه دچار مرگ مغزي شده اند و افراد سالم مي توانند كارت اهداي عضو دريافت كنند تا اگر اتفاقي براي آنها بيفتد و از بين بروند ، اعضاي بدن خود را در اختيار بيماران قرار دهند. ممكن است منتظر انتقال باشند. به من شخصاً دوست دارم كارت كمك بگيرم.

انتهاي پيام

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.